تاریخچهء تدریس زبان و ادبی فارسی در کشور پرتغال،با ورود خانم دکتر سپیده رادفر به این کشور رقم میخورد.11 سال پیش،در سال 1995،خانم رادفر، زمانی که به عنوان دانشجوی دکترای زبان شناسی،در فرانسه درس میخواند،به همراه همسرش،عازم کشور پرتغال و بنیانگذار رسمی تدریس واحد عمومی زبان فارسی برای مقطع کارشناسی رشتههای دانشکدهء ادبیات دانشگاه لیسبون پرتغال شد.ایرانیان و پرتغالیها یکدیگر را از طریق دریانوردان و کاشفان سرزمینهای ناشناخته پرتغالی،که به تمام قارهها سفر میکردند،میشناختند.خلیجفارسنشینان از اجدادشان،خاطره این دریانوردان را از دورهء صفویه تاکنون،سینه به سینه حفظ کرده و آثار بر جای مانده از آنان را،به خصوص در جزیرههای کیش و ابوموسی،یادآور حضور آنان در ایران میدانند.هماکنون مدارک و اسناد وقایعنگاران این سفرهای دریایی،دستنخورده-مگر اندکی-در مراکز اسناد ایران و پرتغال موجود است.خانم رادفر یکی از محققان در این زمینه و از پاسداران زبان فارسی در این خطه از اروپاست.ایشان به دعوت مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی در اردیبهشتماه 1384 جهت سخنرانی در سومین همایش تعامل ادبی ایران و جهان دربارهء:ترجمه لیلی و مجنون نظامی به پرتغالی به ایران آمد و با سعه صدر و روی خندان پاسخگوی سؤالات بیشمار ما از این کشور تقریبا ناشناخته و چگونگی وضعیت زبان فارسی در میان دانشگاهیان آنجا بود.گفتوگوی حاضر حاصل نشتی دوستانه است که در اختیار شماست.
در ابتدا مختصری دربارهء خود و تحصیلاتتان بفرمائید.
خیلی متشکرم و از این ملاقات خوشبختم.من تحصیلات عالیام را در ایران شروع کردم،یعنی لیسانس زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران در سال 67 گرفتن و با معدل الف وارد کنکور فوق لیسانس شدم و با رتبه سوم در رشتهء زبان و ادبیات فرانسه،در دانشکدهء زبانهای خارجی دانشگاه تهران پذیرفته شدم.پس از آن به مدت چهار سال در همین دانشکده،زبان و ادبیات فرانسه درس دادم و سپس برای اخذ درجهء دکتری،عازم فرانسه شدم.در فرانسه نیز دورهء فوق لیسانس آموزش زبانها و فرهنگهای خارجی را گذراندم و پس از آن برای دکترا اقدام کردم و تحقیقاتم را در راستای آموزش و یادگیری زبان فرانسه به نوآموزان ایرانی،یعنی فارسیزبان و پرتغالی،یعنی پرتغالیزبان انتخاب کردم،به همین ترتیب دورهء دکترا را دامه دادم و از آنجا که همسرم پرتغالی بود،از سال 1995 به کشور پرتغال مهاجرت کردیم و الان ساکن پرتغال هستم و یک دختر دارم.
پس از ورود به کشور پرتغال در مورد زبان وادبیات فارسی و آموزش آن چه اقداماتی انجام دادید؟
از بدو ورودم،بلافاصله به دانشگاه کاتولیک لیسیون رفته و شروع به تدریس زبان و ادبیات فرانسه کردم و پس از آن عهدهدار کرسی زبانشناسی و متون و آموزش زبانها در این دانشگاه شدم. برنامهء آموزش زبان فارسی را به طور جدی پیگیری کردم و خوشبختانه همان موقع در دانشگاه دولتی و اصلی پرتغال نیز چنین پیشنهادی به من شد و از آنجا که بدون حمایت سفارت ایران در لیسیون نمیتوانستم برنامهام را عملی کنم،بالاخره پس از پیگیریهای فراوان و گذشت سه سال، سفارت،نظر مثبت خود را اعلام کرد و به این ترتیب،کرسی زبان فارسی در دانشکدهء ادبیات دانشگاه لیسیون راهاندازی شد.دانشکدهء ادبیات این دانشگاه،از جهت معماری شبیه دانشکدهء ادبیات دانشگاه تهران است و همین،حس ماندن و تلاش را در من بیشتر میکرد.در دو سال تحصیلی 3-2002 و 4-2003 زبان فارسی به عنوان دورهء آزاد اعلام شد،ولی از سال تحصیلی 5-2004 خوشبختانه به عنوان واحد عمومی در دورهء لیسانس پذیرفته شد،یعنی تمام دانشجویان مقطع کارشناسی رشته های مختلف میتوانستند زبان فارسی را جزء 18 واحد عمومی خود انتخاب کنند.زبانهای دیگری چون ترکی، بلغاری،لهستانی و هندو نیز در این دانشکده تدریس میشود.در حال حاضر در سال اول و دوم مقطع کارشناسی به ترتیب شش و پنج دانشجو،زبان فارسی را انتخاب کردهاند و خوشبختانه تاکنون همگی توانسته اند تا حدودی گفتگو و نگارش را یاد بگیرند و همین باعث خوشحالی است.
دلیل علاقه دانشجویان به زبان فارسی را در چه میبینید؟
هر دانشجویی انگیزهء خاصی در انتخاب واحد زبان فارسی دارد.میتوانم بگویم یک یا دو دانشجو برحسب اطلاعات قبلی،در انتخاب زبان فارسی به عنوان یک زبان شرقی دقت میکنند، بقیه میتوان گفت تحت تأثیر تبلیغات ما در دانشگاه و کنجکاوی،زبان فارسی را انتخاب میکنند. امسال،خوشبختانه،به کمک سفارت ایران در لیسیون،ایران و زبان فارسی را با نگاهی ویژه معرفی و نمایشگاهی با عنوان«ایران»در دانشکدهء ادبیات برگزار کردیم.در زمان برگزاری نمایشگاه،دانشجویان در شرف انتخاب واحد بودند و همین زمان فرصت خوبی بود که نمایشگاه مورد توجه آنان قرار گیرد و خیلیها ابراز علاقه و کنجکاوی کنند،عدهای نیز در جستجوی یادگیری زبان فارسی هستند و تحقیقاتشان را در راستای ایرانشناسی انتخاب میکنند،از جمله دانشجویان تاریخ که بخش اعظمی از مطالعات آنان به ورود دریانوردان پرتغالی به ایران اختصاص دارد.مدارک زیادی هماکنون در مراکز کتابخانههای پرتغال در این خصوص وجود دارد که هنوز جای تحقیق و بررسی دارد و میتوان گفت دربارهء این بخش از تاریخ پرتغال سکوت اختیار شده است،در حالی که دربارهء هند و افریقا و روابط آنها با پرتغالیها کتابها نوشته شده،البته من در کنار کلاسهایم،بخش ویژهای از تحقیقاتم را به این امر اختصاص دادهایم.
در این بخش از تحقیقاتتان به چه نتایجی دست یافتید و آیا توانستهاید در زدودن این هاله تاریخی سهیم باشید؟
بله،به نتایجی دست پیدا کردم و با حمایت وزارت امور خارجه به زودی قرار است این نتایج به صورت کتابی منتشر شود،وزارت امور خارجه نیز با اعطای بورس به چند تن از محققین پرتغالی و
مطلع شدیم لیلی و مجنون نظامی را به پرتغالی ترجمه کردهاید،ضمن توضیحاتی در این خصوص،بفرمائید از میان این همه شاهکار ادب فارسی چرا لیلی و مجنون و آیا مستقیم از نظم نظامی استفاده کردهاید؟
رسالههای فوق لیسانس و دکتریام در فرانسه،به شیوههای آموزش زبانهای خارجی اختصاص یافته است.در این تحقیقات،مطالعاتم دربارهء جدیدترین روشهای خواندن متون به زبان خارجی و در واقع مهمترین علاقه تحقیقیام،یعنی آموزش زبان بوده است.عنوان رسالهء دکتریام تئوری شناخت روانشناختی و زبانشناسی متون و مقایسهء ساختار متون در زبانهای مختلف است که البته من سه زبان فارسی،فرانسوی و پرتغالی را برای مطالعه انتخاب کردهام.در دورهء کارشناسی ارشد در ایران نیز درباره تعهد اجتماعی نویسندگان فرانسوی در قرن 19 رساله نوشتم.
از تحقیقات و تألیفات خود در دیگر زمینهها و در مورد رسالههای تحصیلیتان صحبت کنید؟
قبل از پاسخ به این سؤال،خوب است عرض کنم که معرفی نقش زبان فارسی و ایران در ترویج فرهنگ اسلامی،یکی از اهدافم در یک کشور اروپایی بوده و هست.در مقالهای که در مجلهء دانشکده ادبیات دانشگاه لیسیون پرتغال با عنوان:زبان فارسی،زبان دوم امپراطوری اسلام منتشر کردم.این نکته را تاکید کردم که معرفی دنیای اسلام،آن هم بدین شیوه-که خوب و فراگیر است- مختص به زبان عربی یا کشورهای اسلامی نیست،بلکه زبان فارسی-زبان دوم جهان اسلام-نقش به سزایی در اینباره برعهده داشته و دارد و همانطوری که میدانید اصل داستان لیلی و مجنون عربی،اما رنگ و بو و شاخ و برگ آن از زبان فارسی گرفته شده است،از طرف دیگر باید متاسفانه اشاره کنم که سالهاست از ادبیات معاصر ایران بیخبریم،بنابراین به خودم اجازه ندادم که در میان ادب امروز ایران،متنی از نظم یا نثر برای معرفی به یک پرتغالی انتخاب کنم،پس به سراغ ادبیات کلاسیک ایران رفتم،انتخاب ساده نبود و البته باز خود را در حدی ندیدم که به تنهایی دست به چنین کاری بزنم،از طرف دیگر میخواستم اثری برگزینم که قرابت فرهنگی در جهان ایران و اسلام را بشناساند،برحسب اتفاق با خانم فریده گلبو آشنا شدم که لیلی و مجنون نظامی را به نثر سلیس و روان فارسی برگردانده بود و این،ترجمهء متن را برای من راحتتر کرد.لذا با کمک از نظم فارسی و متن برگردانده شده به نثر،به ترجمهء آن دست زدم و خوشبختانه بازتاب خوبی در پی داشت و ان شاء الله به زودی چاپ خواهد شد.
ضرورت تحقییق در زمینهء آموزش زبانها و خواندن متون را در چه میبینید؟
چهار سالی که در ایران فرانسه تدریس کردم،به تجربه دریافتم هر زبانی سرزندگی،پویایی و جانداری خاصی دارد،نمیتوان یک تئوری خاص را برای آموزش چند زبان به کار برد و هر زبانی به آموزش خاصی نیاز دارد.پس از آن در فرانسه در رشتهء آموزش زبانهای خارجی تحصیل و سپس به پرتغال مهاجرت کردم.ارتباط نزدیک با گویشورانی دیگر و مطالعهء نظریهها و تحقیقات متخصصین زبانشناس،باعث شد نسبت به این مسئله جدیتر بیاندیشیم.از طرف دیگر،سفارت ایران در لیسیون،تعدادی کتاب آموزش زبانهای خارجی در اختیارم گذاشت و با مطالعهء آنها دریافتم که هیچ کتاب آموزشی،کامل نیست و به فراست،به فکر تهیهء نظریههای خاص برای تدریس زبانهای خارجی افتادم.در مرحلهء اول میدان مطالعهء من زبان فارسی و مخاطبان پرتغالی بود،لذا کتابهای آموزشی-که البته توسط مؤلفین گرانقدری نیز تهیه شده بود-را کنار گذاشته و جزواتی مناسب با سطح مخاطبانم تهیه کرده و در کلاس درس عملا،نظریههایی جدید پیاده کردم، خوشبختانه ثمرهء این کار در سال دوم و سوم تدریسم به وضوح مشاهده شد.در سال اول تدریس،از آنجا که به متون آموزشی در دسترس اکتفا کرده بودم و زبان فارسی را-با وجودی که زبان مادریام بود-برای اولین بار تدریس میکردم،مشکلترین سال تدریس و کنار آمدن با آن کمی برایم مشکل بود.در آن وقت بود که متوجه شدم تدریس هر زبانی شیوهء خاص خود را دارد و به این نکته پی بردم که آموزش زبان فارسی به یک انگلیسی زبان به گونهای و به یک پرتغالی زبان به گونهای دیگر است، از طرف دیگر،دستور زبان پرتغالی سنگین است و تطبیق ساختار جملات و نحو و آوای کلام و دیگر امور این زبان با زبان دیگر میتواند تا اندازهای مخاطب زبانآور را جذب کند.توجه مخاطب زبان آموز به اشتراکات زبان مادری و زبان خارجی و سپس نمایاندن تفاوتها،از نظریههای زبانآموزی امروز اروپاست که با به کارگیری این شیوه نیز موفقیت بیشتری در تدریس به دست آوردم،از طرف دیگر،-همانطور که اشاره کردم-زیاد وفادار بودن به متن موفقیتآمیز نیست و تلاشهای فردی نیز نتیجهبخش است.در حال حاضر در حال تدوین جزوهای با یکی از اساتید ایرانی-که مدتی نیز
در برزیل زبان فارسی تدریس میکرد-هستیم،شاید در آینده از این طریق آموزش را راحتتر و مخاطب را علاقهمندتر کنیم.
به نظر شما تألیف کتابی در زمینهء آموزش زبان فارسی خاص پرتغالی زبانان ضرورت دارد؟ بله،البته.خوشبختانه باید بگویم از آنجا که قرابتهای زبان پرتغالی و فرانسوی و همچنین زبانهای اسپانیایی و ایتالیایی با این دو فراوان است،تألیف کتابی برای مخاطبین این چند کشور کافی به نظر میرسد.همانطور که امیدوارم در آینده به صورت کتاب منتشر شود و در این زمینه مثمر ثمر باشد.
پرتغالیها،خصوصا اندیشمندان پرتغالی،با ایران و ادبیات ایران تا چه میزان آشنایی دارند؟ بیشتر شرقشناسان و دانشگاهیان این کشور،ادبیات ایران را با خیام و ترجمهء پرتغالی آن از انگلیسی میشناسند.از حافظ بسیار کم شناخت دارند و آنان نیز کسانیاند که در دیگر کشورهای اروپایی،در رشته های مرتبط تحصیل کردهاند،اما خوشبختانه،سینمای ایران،در میان جوانان امروز پرتغال،بسیار پرجاذبه و شناخته شده است.کافی است در بخش آگهی رسانهها،بخش فیلمی از ایران اعلام گردد،به دنبال آن،سالنهای تماشا از تماشاچی پر میشود.میتوان گفت در حال حاضر، بهترین معرف فرهنگی ما در کشوری مانند پرتغال،سینما است.بیشتر جوانان،شیفتهء کارهای کیارستمی و پس از آن مخملباف ها(پدر و دختر)هستند.کیارستمی سال گذشته به پرتغال آمد و استقبال بینظیری از او شد.یکی از برنامههای من در آینده،برگزاری هفتهء سینمای ایران در دانشکدهء ادبیات از دانشگاه لیسبون است.در این هفته فیلمهایی از ایران نمایش میدهیم و پس از آن با دانشجویان به نقد و بررسی آن-نه از جهت تکنیکی و سینمایی-بلکه از جهت فرهنگی و زبانی میپردازیم.در این مورد حمایت مراکز مسئول بسیار کارساز است.
فکر میکنید مهمترین حمایتی که مراکز مسئول در ایران در زمینهء ترویج زبان،ادبیات و فرهنگ ایرانی در پرتغال میتوانند بکنند چیست؟
سفر به ایران.دانشجویان،حتی اگر یک هفته به ایران بیایند و با مردم مستقیما در ارتباط باشند، زبانآموزی آنان بسیار پیشرفت خواهد کرد.به جرأت میتوان گفت،یک هفته حضور در ایران،برابر با یک ترم تحصیلی در آن کشور است،حتی اگر این سفر در ایام تعطیلی دانشگاهها باشد و دانشجویان ما بتوانند در خوابگاههای دانشجویی مستقر شوند بسیار مفید است.طرحی در دست بررسی دارم و میخواهم دانشجویان و همکارانم را-که هیئتی مرکب از 80 نفر خواهد شد-در سفر به ایران همراهی و راهنمایی کنم و قرار است با اتوبوس از تهران تا هرمزگان و سپس از کشتی پرتغالیها در جزیرهء زیبای کیش و در برگشت از شهرهای کرمان،اصفهان،کاشان و...دیدار کنیم،اما این کار، بدون حمایت دولت ایران به خصوص از نظر هزینه کمی مشکل است.در بازگشت از این سفر تاریخی،قرار است نمایشگاهی مفصل و عینی در دانشگاه دایر کنیم و مسلما در آن وقت دانشجویان بیشتری جذب زبان و فرهنگ ایران خواهند شد.همچنین غنی برپا کردن هفته فرهنگی ایران،با کمک مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی نیز مؤثر است.اعزام نوازندگان،خوانندگان،شاعران و داستان نویسان،سینماگران و زباندانانی از ایران،جهت اجرای برنامه در این هفته بسیار کارساز است. موردی که به آن پی بردهام و ممکن است بسیار پیشپاافتاده باشد،پخش آگهیهای بازرگانی ایران به زبان فارسی در پرتغال است.این امر تأثیری مستقیم در یادگیری و شیوهء مکالمه دانشجویان دارد، علاوهبر اینکه،ترویج فرهنگ ایرانی به راحتی از این راه امکانپذیر است.در سفر اخیرم به ایران، بسیاری از این آگهیها را-به منظور استفادهء آموزشی-از تلویزیون ایران ضبط کردم.نکته پایانی که لازم میدانم در اینجا عرض کنم،کمبود کتاب و هر نوع نشریه ایرانی در قفسههای کتاب کتابخانههای پرتغال است.واقعا در این زمینه در تنگنا هستیم.سال گذشته سفارت ایران در لیسبون، کتابهایی را به دانشکدهء ادبیات اهدا کرد.این کتابها سپس به دفتری به نام دفتر تحقیقات اسلامی انتقال یافت،متأسفانه ورود به این دفتر بسیار مشکل است و مسئول آن همیشه در آنجا نیست و بیشتر اوقات بسته است،بنابراین دانشجویان ما از همان اندک کتاب هم محروم شدند،تا اینکه با هزینهء شخصی کتابهایی از ایران را خریداری کردم و در دفتر کارم،در دانشکده،در اختیار دانشجویان قرار دادم و بسیار مفید واقع شد،لذا تقاضا دارم در این زمینه ما را دریابید.
از شما بسیار سپاسگزارم،امیدوارم تلاشهای شما منجر به تأسیس کرسی زبان و ادبیات فارسی در کشور پرتغال شود.
من هم از شما بسیار سپاسگزارم و خیلی خوشحالم که مواردی را که ذکر کردم در نشریهء شما به گوش خوانندگان میرسد و امید دارم مثمر ثمر واقع شود.
منبع خبر : http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/7069/7/text
Map showing the historical retreat and expansion of Portuguese (Galician-Portuguese) within the context of its linguistic neighbours between the year 1000 and 2000
مقدمه ................................................................
فصل اول: مردم و سرزمین پرتغال ..............................
فصل دوم: آغاز شرقشناسی در پرتغال .....................
- شرق در خانه (ورود مسلمانان به پرتغال) ..............
- پرتغال در جستجوی شرق ..................................
- خانه در شرق (بنیان استعمار پرتغال در شرق)........
فصل سوم: شرق در آستانه ورود پرتغالیها ..................
- تحولات شرق و انگیزش اروپا در آستانه قرن 16م......
- قدرتهای سیاسی شرق در آستانه ورود پرتغالیها...
فصل چهارم: ایران و پرتغال ......................................
- آلبوکرک و فتح هرمز .........................................
- شاه اسماعیل صفوی و پرتغالیها .........................
فهرست منابع.......................................................
« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ... » قرآن کریم، حجرات، 13
در گذر عمر بشر و گذار سده ها و دوره های تاریخی، بی تردید هیچ گاه ملت ها و اقوام به اندازه امروز نیازمند شناخت متقابل، تعامل و تکامل فرهنگی و تمدنی نبوده اند. چنان که آیه شریفه بالا به زیبایی اشاره دارد، همه انسان ها از یک زن و یک مرد به وجود آمده و اقوام و ملت های مختلف با زبان و فرهنگ های متفاوت و گوناگون تقسیم شده اند تا همدیگر را شناخته و به تکامل برسند.
بدون تردید ایران و پرتغال به عنوان دو کشور دارای پیشینه تمدنی پر مایه و اثرگذار در تاریخ جهان، مناسبات فرهنگی، سیاسی کهن و قدرتمندی با یکدیگر داشته ند .هر چند در مورد آشنایی و ارتباط این دو فرهنگ قبل از سال 710 میلادی که مصادف با هجوم مسلمانان به شبه جزیره ایبری است تا کنون بصورت جدی پژوهش و مطالعه علمی انجام نشده است .اما برخی شواهد حاکی از تاثیرات فرهنگی قوی ایران بر پرتغال در دوره های پیش از اسلام و حتی دوره پس از حضور مسلمانان در شبه جزیره ایبری است که هنوز پس از گذشت چندین سده، همچنان در بخش هایی از تاریخ، فرهنگ، ادب و هنر پرتغال دیده می شوند.
مایکل مک کلین (McClain)، در کتاب ایران و اسپانیا می نویسد: هنگامی که از روابط میان ایران و اسپانیا و یا تاثیر ایران بر اسپانیا سخن گفته می شود، خیلی ها بی درنگ به فکر عناصر و عواملی می افتند که در دوران سیادت و استیلای مسلمانان به شبه جزیره ایبری آورده شدند؛ در صورتی که واقعیت نشان از این دارد که این روابط سده ها پیش از فتح اسپانیا به دست مسلمانان وجود داشته و پس از محو هلال (اسلامی) از این سرزمین، نیز ادامه داشته است .
همچنین فرانز کومنت( Cumont) نوشته است: یک سده پیش از میلاد مسیح، آیین مهرپرستی ایرانی با همه توان در قلمرو امپراتوری روم، از جمله شبه جزیره ایبری ، نفوذ کرد و به سرعت گسترش یافت و در جای جای این امپراتوری تا سده چهارم میلادی، یعنی به مدت پانصد سال، ادامه یافت و در سده سوم میلادی به اوج شکوفایی خود رسید. پس از چیرگی مسیحیت بر میترائیسم این آیین در مسیحیت باقی ماند و به جای مبارزه و دفع آن، برخی از مراسم مهرپرستی از جمله بزرگداشت روز 25 دسامبر ( از سال 274م ) در رم « سالروز تولد میترای شکست ناپذیر » با نام Natalis Solis Invicti و همین طور « روز خدا»، یعنی یکشنبه از دیرباز به عنوان روز مهر ( El dia del Sol) به شمار می رفت، جشن گرفته می شد.
آگاهی دقیق درباره تاریخ ورود میترائیسم به پرتغال در دست نیست، اما قدیم ترین معبد میترایی در این کشور، معبد آئوگوستو امریتا (Augusta Emerita) در شهر مریدا است که زمانی مرکز ناحیه لوسیتانیای رم ( پرتغال کنونی ) بوده و به سده دوم میلادی بر می گردد.
در بخش دیگری از تاریخ طبیعی Plinio، کتاب سوم، صفحه های 1، 7 و 8 به نقل از مورخان رومی از جمله مارکوس ترنتینو وارو ( Marcus Terentino Varro) به حضور مهم و گسترده ایرانیان در شبه جزیره ایبری در دوران هخامنشی اشاره شده است.
در واقع باید اذعان کرد که دو ملت ایران و پرتغال، اگر چه از نظر جغرافیایی دور از یکدیگرند، اما به لحاظ ویژگی های فرهنگی به همدیگر نزدیک اند .
زمان آغاز روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران و پرتغال به حدود پانصد سال پیش، یعنی اوایل قرن 16 میلادی، و حضور آلفونسو آلبو کرک (Afonso De Albuquerque) فرمانده و دریاسالار پرتغالی فاتح جزیره هرموز ، باز می گردد ولی شاید به جرات بتوان گفت که شرق شناسی در پرتغال به مفهوم جدید تر و بدنبال یک سلسله نیات تجاری و استعماری و آمیخته با انگیزه های مذهبی از قرن15 میلادی به بعد مورد بحث قرار گرفت . البته نا گفته نماند که با توجه به سیادت پرتغالیها در شرق و اینکه ابزار قدرت و توان بالای نظامی آنها در دریا و دریانوردی خلاصه می شد ، بیشتر حوزه نفوذ و مداخله آنان در شرق در سواحل ،جزایر و بنادر و نهایتا در نواحی پسکرانه ای شامل می شده است .این شرایط در بررسی روابط ایران و پرتغال نیز در آن عصر صادق است و دیپلماسی ایران و پرتغال بیشتر حول محور جزایر و بنادر جنوبی ایران در خلیج فارس می باشد . ورود پرتغالیها به خلیج فارس در شرایطی است که حکومت ایران در آن برهه زمانی بنا به دلایل خاص خود ، نقش فعال و قابل ملاحظه ای در خلیج فارس ندارد به همین دلیل در طول مدت زمان حضور پرتغالیها در خلیج فارس و همجواری با ایران که بیش از یک قرن طول کشید هرگز تاثیری عمیق در شناخت متقابل این دو کشور از هم نداشت و نتوانست زمینه آشنایی و ارتباط بهتر و بیشتر فراهم آورد .
در بررسی مکتب ایرانشناسی در پرتغال نیز به این نکته پی می بریم که به مساله ایرانشناسی بصورت مستقل کمتر پرداخته شده است و ایرانشناسی بیشتر به همراه و یا در قلب شرق شناسی و اسلام شناسی مورد بررسی قرار میگیرد .
در این تحقیق که بر پایه منابع کتابخانه ای و برخی پایگاههای اینترنتی گردآوری شده است سعی بر آن است که بصورت خاص به روند آشنایی پرتغال با شرق بپردازیم . این موضوع در قالب 4 فصل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است .
در فصل اول تصویری از مردم و سرزمین پرتغال ارایه می دهیم و تاریخ آنرا مرور می کنیم . در فصل دوم که خود متشکل از سه بخش مجزاست ، ابتدا به حضور مسلمانان در شبه جزیره ایبری تحت عنوان شرق در خانه ، سپس به ماجرای تلاشهای خستگی ناپذیر و مستمر بزرگ مردان پرتغالی در تحقق رویای دستیابی به شرق تحت عنوان در جستجوی شرق ، و در بخش آخر از فصل دوم به نحوه استقرار و حضور استعماری پرتغال در اقیانوس هند و خلیج فارس تحت عنوان خانه در شرق می پردازیم . در فصل سوم به تفضیل اشاره ای به تحولات شرق و چگونگی تقسیم قدرتهای سیاسی ، نظامی و تجاری شرق در آستانه ورود پرتغالی ها داریم . در فصل چهارم ضمن ماجرای فتح هرموز توسط آلبوکرک ،فرمانده و دریاسالار پرتغالی و حضور پرتغالیها در خلیج فارس و جنوب ایران به نحوه شروع روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران و پرتغال می پردازیم و با توجه به شواهد و مستندات چندی و چونی رابطه بین شاه اسماعیل صفوی و نایب السلطنه مستعمرات پرتغال در شرق و فرمانده پرتغالی فاتح هرموز ، مورد بررسی قرار می دهیم .
امید که این نوشتار آغازی باشد در مسیر بالا بردن کمی و کیفی مطالعات و گفتگوی فرهنگی و تمدنی و تفاهم و تعامل میان این دو ملت بزرگ که در طول تاریخ اثرگذاری های فراوان بر تمدن و فرهنگ بشری داشته اند .
نویسنده : حمیدرضا محسنپور
کارشناس ارشد ایرانشناسی دانشگاه شهید بهشتی